(أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ؟) (1)
آیا نشنیدهای که پروردگار تو با فیلداران چه کرده است و چه بر سر ایشان آورده است؟.
این پرسشی است برای به شگفت و شگرف انداختن از این حادثه، و بیدارباش و هوشیارباش از مفهوم و مقصود بزرگ و سترگ آن. این حادثه برای عربها معروف و مشهور بود، تا بدانجا که آن را مبدأ تاریخ کرده بودند. مثلاً میگفتند: فلان چیز سال فیل روی داد. فلان چیز دو سال پیش از سال فیل روی داد. فلان قضیّه ده سال بعد از سال فیل روی داد . . . مشهور است که تولّد پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در خود سال فیل بوده است. چه بسا این امر از زیباییها هماهنگیهای مقدّر الهی باشد!
در این صورت باید گفت این سوره برای خبر دادن از داستانی نازل نگـردیده است که آنان از آن اطّلاع نداشته باشند. بلکه این سوره کاری را یادآور میکند که آنان آشنای بدان و مطّلع از آن هستند. مراد از ذکر این داستان چیزی است که در فراسوی آن قرار دارد ... سپس پس از این دیباچه، داستان را با استفهام تقریری تکمیل میکند:
(أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ) (2)
مگر نیرنگ ایشان را باطل نگردانده است؟.
آیا نیرنگ ایشان باطل نگردیده است و به هدف و نتیجه نرسیده است؟ بسان کسی که آگاه را گم میکند و بدانچه میخواهد نمیرسد . . . چه بسا بدین امر قریشیان را به نعمت خود تذکّر دهد و به یادشان بیاورد که با حمایت از بیتالحرام و مصون و محفوظ نمودن آن چگونه در حقّ ایشان بزرگواری فرموده است، بدان گاه که از ایستادگی در برابر فیلداران نیرومند، عاجز و درمانده بودهاند. شاید بدین تذکّر خجالت بکشند منکر خدا شوند، خدائی که قبلاً در هنگام ضعف و زبونی به فریادشان رسیده است و کمکشان کرده است و قدرت خود را بدیشان نشان داده است. همچنین از مغرور شدن به نیروی امروزی خودشان در برابر محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم و مؤمنان اندک همراهش میکاهد. بدیشان گوشزد مینماید که خدا بود نیرومندان را درهم شکست آن زمان که میخواستند بر خان? او تعدّی و تجاوز بنمایند، و حرمت آن را از میان بردارند. همان خدا چه بسا نیرومندانی را درهم شکند که در برابر پیغمبرش و دعوتش میایستند و میرزمند.
امّا یزدان سبحان چگونه قدرت و شوکت ایشان را درهم شکست و مکر و کیدشان را بینتیجه گذاشت و بر باد داد، آن را به شکل توصیفی زیبائی بیان فرموده است:
(وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ (3)تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ (4)فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ) (5)
پرندگان را گروه گروه بر سر آنـان فرستاد. آن پرندگان به سوی فیلداران سنگهای کوچک از سنگ گِل را میانداختند (و به سویشان نشانه میرفتند)، و ایشان را همچون برگ آفتزد? (کشتزار، سوراخ سوراخ و نابود) میکردند.
«ابابیل« دسته دسته و گروه گروه . . . «سجّیل«: سنگ گل . . . یک واژ? فارسی است و مـرکّب از دو کلمه است: سنگ، و گل . . . یا به سنگی گفته میشود که آلوده به گل باشد. «عصف«: برگهای خشک درخت و گندم و جو . . . وصف آن با مأکول: یعنی خرد شد? آرد شده! وقتی است که حشرات برگها را بخورند و آنها را پراکنده سازند. یا وقتی است که حیوانات آنـها را میخورند و میجوند و له و په میکنند. این تصویر محسوسی از پخش و پراکنده کردن بدن آنان به وسیل? سنگهای آن چنانی است که آنها را دستهها و گروههای پرندگان میانداختند. دیگر نیازی به تأویل و توجیه تکّه تکّه و پاره پاره شدن اندامها، و هلاک ایشان با بیماری آبله یا حصبه نیست.
*
در صورتی که این شکلی است که نصّ قرآنی آن را پیام میدهد:
(فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ) (5)
ایشان را همچون برگ آفتزد? (کشتزار، سـوراخ سوراخ و نابود) میکردند. (فیل/5)
این پیام، پیام مستقیم و نزدیک به ذهن است.
روایت عکرمه و آنچه یعقوب پسر عتبه نقل کرده است نصّ صریح و روشنی نیست در زمین? این که لشکریان مبتلا به آبله شدهاند. بلکه تنها بیانگر این واقعیّت است که آبله در جزیرهالعرب برای نخستین بار در این سال ظاهر و پدیدار گردیده است. در گفتار آن دو نفر هیچ گونه اشارهای به ابرهه و لشکریان او نشده است که بدین بیماری مبتلا گردیدهاند . . . گذشته از این، دچار شدن لشکریان به این بیماری و مبتلا نشدن عربهای نزدیک بدین بیماری در آن زمان، خارقالعاده بشمار میآید. چرا که پرندگان تنها به سنگباران سپاهیان پرداختهاند و بس. وقتی که مسأله خارقالعاده است پس چرا باید رنج برد و خود را به زحمت انداخت این حادثه را به شکل معیّنی منحصر کرد تا این شکل با درک و فهم انسانها بخواند و سازگار درآید! در صورتی که روی دادن کار به شکل غیر معهود با فضای سراسر این سوره مناسبت بیشتری دارد.
ما درک و فهم میکنیم چه انگیزههائی این مدرس? عقلانی را برانگیخته است، مدرسهای که استاد امام محمّد عبده رحمه الله در آن زمان در رأس آن بود . . . درک و فهم میکنیم که چه انگیزههائی باعث گردیده است دائر? خارقالعادهها و امور غیبی در تفسیر قرآن مجید و در حادثههای تاریخ، تنگ و محدود گردانده شود، و کوشش گردد تفسیرها و حادثهها مطابق چیزهائی ذکر شود که برای مردمان معلوم و آشکار بوده و با قوانین شناخته شد? هستی همخوان و هماهنگ باشد . . . این مدرسه با جاذبهها و کششهای خرافات شائعی رویاروی بود که بر عقلانیّت عامّ? مردمان در آن زمان غالب و مسلّط بود. همچنین با سیلاب افسانهها و اسرائیلیّاتی روبرو بود که کتابهای تفسیر و روایت را پر و آکنده بود. آن هم در روزگاری که عشق و علاق? به دانش نوین به اوج خود رسیده بود، و موج شکّ و تردید در بار? گفتارهای دین به قلّ? بلند خود دستیابی پیدا کرده بود. این مدرسه به پا خـاست و به تلاش ایستاد و به مبارزه پرداخت. خواست اعتبار دین را به دین برگرداند و ثابت کند هر چه دین به ارمغان آورده است موافق با عقل بوده است. این مدرسه بدین خاطر به زدودن دین از خرافهها و افسانهها پرداخته است. تلاش کرده است یک عقلانیّت دینی را به وجود آورد که قوانین هستی را بفهمد، و ثبات و استمرار قوانین هستی را درک کند، و حرکات بشری را بدان گرداند، همان گونه که حرکات هستی موجود در احرام و اجسام را بدان برمیگرداند. این هم در طرح و نقش? عقلانی قرآنی موجود است. چـه قرآن مـردمان را به سوی قوانین جهانی یزدان برمیگرداند، و قوانین جـهانی یزدان را ستون استوار و پای? پایدار و مرتّب و منظّم یکایک حرکات و پدیدههای پراکنده در گستر? هستی میداند.
امّا از یک سو فشار خرافه، و از دیگر سو شیفت? علم و دانش گردیدن، آثار خود را در این مدرسه برجای گذاشت. در این مدرسه در احتیاط کردن غلّو و زیادهروی شد، ویرایش یافت به این که فقط قوانین هستی آشنا برای همگان را قاعد? کلّی قانون خدا بداند و بشمارد. در تفسیر استاد شیخ محمّد عبده، همچنین در تفسیرهای دو شاگردش استاد شیخ رشید زن، و استاد شیخ عبدالقادر مغربی - رحبهمللهجمیعاً - شائع و رائج گردیده است بسیاری از خارقالعادهها به قوانین معلوم برای همگان برگردانده شود و آشکارا بدین امر علاقه نشان داده شود و به خارقالعادهها چندان توجّهی نگردد. برخی از خارقالعادهها به گونهای تأویل میشد که سازگار با چیزی بوده که آن را «معقول« و عقلپسند مینامیدند. بسیار دوری میکردند و سخت میپائیدند که هر گونه امور غیبی پذیرفته نگردد.
هر چند عوامل محیط را درک و فهم میکنیم و کاملاً ارزیابی مینمائیم، عواملی که به سوی چنین رویکرد و جهتی برمیانگیزد، امّا ما چنین میبینیم که از یک سو مبالغه و زیادهروی در ترک امور غیبی شده است، و از دیگر سو از جهانبینی کامل قرآنی غفلت گردیده است.
جهانبینی قرآنی اراده و مشیّت و قدرت و قوّت یزدان را آزاد میداند. معتقد است اراده و مشیّت و قدرت و قوّت یزدان در فراسوی قوانینی عمل میکند که یزدان آنها را برگزیده است، چه قوانینی که معروف همگان و معلوم مردمان است، و چه قوانینی که معروف همگان و معلوم مردمان نیست. این آزادیای است که عقل بشری راحاکم نهائی نمیکرداند، و برداشت و پسندید? این خرد را مرجع هر چیزی نمیسازد، به گونهای که واجب نماید تأویل و توجیه کرد هر چیزی را که موافق با عقل نباشد، همان گونه که در تفسیر سرشناسان این مدرسه چنین سخنی تکرار میگردد.
افزون بر این، قوانینی که معلوم همگان و آشنا برای مردمان است هم? قوانین خدا را تشکیل نمیدهد. بلکه همچون قوانینی بخش اندکی از قوانین یزدان است و نمیتواند هر چه را که در جهان صورت میپذیرد تفسیر و توجیه کند. هم قوانین ناشناخته برای مردمان و هم قوانین شناخته برای ایشان، بر عظمت قدرت و بر دقت ارزیابی و سنجش، و بر تقدیر و تدبیر دقیق و ظریف یزدان در جهان دلالت دارد . . .
گذشته از اینها باید کاملاً در نفی خرافهها احتیاط کرد، و در عدم پذیرش افسانهها اعتدال و میانهروی داشت، و در این امور از الهام و پیام محیط ویژهای، و از رودربایستی عرف رائج اندیشهای در عصری از عصور متأثّر نگردید.
یک قاعد? درست و دور از خطا در رویاروی شدن با نصوص قرآنی است. چه بسا اینجا جای بیان آن باشد ... صحیح نیست با مقرّرات عقلی پیشین، و با مقرّرات همگانی، و با مقرّرات موضوعی که نصوص بدان میپردازند، پیشداوری کرد و با نصوص قرآنی رویاروی شد. بلکه باید با نصوص قرآنی رویاروی شد و از آنها مقرّرات خودمان را دریافت داریم. ما باید از نصوص قرآنی مقرّرات ایمانی خویش را دریافت داریم، و از آنها قواعد منطق خویشتن و هم? جهانبینیهای خود را بسازیم. هر گاه نصوص قرآنی کاری را مقرّر فرمودند مقرّر برای ما است بدان شکل که مقرّر داشتهاند. چرا که چیزی را که ما «عقل« مینامیم، و میخواهیم مقرّرات قرآن در بار? حوادث جهانی و تاریخی و انسانی و غیبی را به پیش آن ببریم، برآمده از واقعیّت زندگانی محدود بشری ما، و حاصل تجربهها و آموختههای بشری ما است.
این عقل اگر چه خودش قدرت آزادی است، و با یکایک تجربهها و آموختهها و حادثهها و رخدادها مقیّد و محدود نمیگردد، و بلکه بر آنها فائق میآید و به معنی مجرّدی میرسد که در فراسوی آنها است، امّا در نهایت عقل محدود به حدود و ثغور وجود ما انسانها میگردد. وجود ما هم مطلق نیست، آن گونه که وجود خدا مطلق است. قرآن از جانب این مطلق آمده است. پس قرآن بر ما فرمان میراند، و مقرّرات قرآن است که ما از خود آنها مقرّرات خود را برمیگیریم. بدین سبب درست نیست گفته شود: مدلول و مفهوم این نصّ با عقل برخورد و مخالفت دارد و باید آن را تأویل و توجیه کرد! همان گونه که در مقرّرات طرفداران این مدرسه اغلب به میان میآید. معنی این سخن هم این نیست که باید تسلیم خرافهها شد. بلکه معنی این سخن این است که عقل حکم و داور در مقرّرات قرآن نیست. هر گاه مدلولها و مفهومهای تعبیر، راست و درست و روشن و آشکار باشند، مقرّر میدارند چگونه عقلها آنها را دریافت بدارند، و چگونه از آنها قواعد اندیش? خود و منطق خود را در برابر مدلولها و مفهومها، و در برابر حقائق جهانی دیگر، ترتیب دهند و بسازند . . .
*
از این بررسی و وارسی دست برمیداریم، و به خود سور? فیل، و به دلالت و بیان داستان برمیگردیم:
(وفیکل شیء له آیة تدل على أنه الواحد)
«در هر چیزی نشان? شناخت خدا و دلیل قدرت او است. نشانه و دلیلی است که میرساند خدا یگانه است«.
در جهان هیچ قدرتی نیست مگـر ایـن که مطیع و فرمانبردار قدرت خدا است. این طاغی و سرکشی که خواسته است بیتالحـرام کعبه را ویران سازد، خدا نوعی از پرندگان را به سویش فرستاده است، تا میکروب آبله یا حصبه را بدو برساند. این میکروب او را و قوم او را نابود گرداند، پیش از این که وارد مکّه گردد. این نعمتی بود که خداوند اهل حرم خود را در آن غرق فرمود - با وجود این که بتپرست بودند - تا خان? خود را محفوظ بدارد. تا زمانی فرارسد که کسی را مبعوث فرماید و به میان انسانها روانه دارد که خان? او را با نیروی دین خود صلّی الله علیه وآله وسلّم مصون بدارد. این نعمت خدا بلائی گردید و دشمنان خدا فیلداران را دربر گرفت. آن دشمنانی که خواستند به بیتالحرام تجاوز و تعدّی کنند بدون این که گناهی مرتکب شده باشد و کار بدی کرده باشد.
این چیزی است که در تفسیر این سوره میتوان بدان اعتماد کرد و آن را پذیرفت. جز این هر چه گفتهاند درست نیست آن را پذیرفت، مگر با تأویل و توجیه کردن آن، تازه اگر روایت آن صحیح بوده باشد. از جملة چیزهائیکه قدرت را عظمت میبخشد این است کسانی که با فیل مـینازیدند و خویشتن را بزرگ میدیدند - فیل که بزرگترین جثّه در میان چهارپایان را دارد - با کوچکترین جاندار نابود شوند که به نظر نمیآید و با چشم دیده نمیشود، بدان گاه که خدا مقرّر بفرماید و آن را به سوی هر کس که بخواهد بفرستد و رهسپار بفرماید. شکّ نیست که عاقل میداند این بزرگترین و شگفتترین و چشمگیرترین کار است«. ما چنین معتقدیم این شکلی که استاد امام از آبله یا تبه از گل آلوده به میکروبها به تصویر میکشد، و یا آن چـیزهائی که برخی از روایتها نقل میکنند و میگویند: سنگها سرها و پیکرها را سوراخ سوراخ میکردند، و از پیکرها میگذشتند و بدنها را میبریدند و آنها را تکّه تکّه بسان برگهای خشک پرپر که همان «عصف« است برجای میگذاشتند ... به نظر ما این شکل یا آن چیزهائی که روایت شدهاند دارای دلالت بیشتر بر قدرت و تدبیر خدا نبوده، و سزاوارتر برای تفسیر این حادثه نمیباشند. بلکه این بسان آن در امکان وقوع حادثه، و از لحاظ دلالت بر قدرت و تدبیر خدا یکسان است. به عقید? ما همگون و همتا بشمار است چه قانون آشنا برای مردمان، و آشکار در دانش ایشان، جاری و سازی شده باشد و قومی را نابود کرده که خدا نابود نمودن ایشان را اراده فرموده باشد، یا این که قانون خدا جاری و ساری شده باشد که برای مردمان آشنا و آشکار نباشد، و در علم و دانش آنان سابقه نداشته و نامعلوم باشد و قضا و قدر یزدان را پیاده کرده باشد.
قانون خدا تنها آن چیزی نیست که انسانها با آن آشنایند و آن را دیدهاند و آزمودهاند. انسانها جز گوش? اندکی از قانون خدا را نمیدانند، آن مقدار که خدا به انداز? توانشان پرده از آن برایشان برمیدارد، و بدان اندازه که در پرتو آزمونهایشان و بینشهایشان و درک و فهمشان در طول زمان آماد? پذیر? آن میگردند ایشان را با قانون خود آشنا میسازد و بس.
بدین خاطر ما در برابر خارقالعاده حیران و ویلان نمیایستیم، و شکّ و تردید به خود راه نمیدهیم، و خارقالعاده را تأویل و توجیه هم نمیکنیم - هر وقت روایت صحیح بیانگر آن باشد - یا این که در نصوص قرآنی آمده باشد، و در شرائط و ظروف حادثه چیزی باشد که برساند خارقالعادهای انجام پذیرفته است، خارقالعادهای که معلوم و معروف برای ایشان نبوده است. در عین حال چنین معتقد نیستیم که روی دادن کاری مطابق قانون آشنا برای مردمان تأثیر کمتری و دلالت ناچیزتری دارد از روی دادن همان کار برابر قانون ناآشنا برای مردمان و خارقالعاد? معلوم و معروف ایشان. چه قانون معلوم و معروف برای مردمان، در حقیقت نسبت به قدرت انسانها خارقالعاده است . . . طلوع و غروب خورشید خارقالعاده است، هر چند معلوم و معروف برای مردمان است و هر روز انجام میپذیرد. تولّد هر کودکی خارقالعاده است، هر چند هر لحظه روی میدهد. اگر جز این است هر کس میخواهد بیازماید بگذار بیازماید. مسلّط گرداندن پرندگانی - هر چه بوده و هر چه باشند - بر ابرهه و لشکریانش، پرندگانی که سنگهای خرد شده و آلوده به میکروبهای آبله و حصبه را برداشته و به سوی زمین میاندازند، آن هم در همگون زمانی، و پدید آوردن همچون وبائی در میان سپاهیان، در لحظهای که سپاهیان میخواهند بر بیتالحرام بتازند و کار آن را یکسره سازند، جاری و ساری شدن قضا و قدر خدا بدین نحو و بدین شکل، خارقالعادهای و بلکه خارقالعادههائی است که کاملاً بر قدرت خدا و صورت پذیرفتن قضا و قدر او دلالت دارد. این امر دلالت کمتری و عظمت ناچیزتری از این ندارد که یزدان سبحان پرندگان ویژهای را روانه فرماید، پرندگانی که سنگهای ویژهای را بردارند و آنها را بیندازند، و این سنگها کار ویژهای در لحظ? معیّنی با بدنها بکنند . . . چه این و چه آن فرقی ندارد. این خارقالعاده است، و آن هم خارقالعاده است، هر دو یکسان خارقالعادهاند . . .
ما به خصوص در این حادثه تمایل بیشتری بدین امر داریم که وقوع همچون حادثهای را خارقالعاده بدانیم. معتقدیم خداوند پرندگانی را گروه گروه روانه کرده است، پرندگانی که بر خلاف معلوم و معروف آمدهاند و ابرهه و لشکریانش را سنگاران کردهاند. دیگر نیازی نیست روایتهائی را پذیرفت که حجم پرندگان و شکل آنها را به گون? شگفتانگیزی توصیف میکنند. ما همگون این کارها را در جاهای دیگری مییابیم. این امر میرساند در اینجا مبالغه کردن و به هول و هراس انداختن بدین حادثه اضافه شده است. این پرندگان سنگهای ناشناختهای را برمیداشتهاند، سنگهائی که کار ناآشنائی را با بدنها انجام میدادهاند . . .
ما بدین امر میگوئیم، نه بدان خاطر دلالت بزرگتری و حقیقت سترگتری دربر دارد. ولی بدان سبب که فضای این سوره و شرائط و ظروف حادثه، این مفهوم را به ذهن نزدیکتر میکند. یزدان سبحان کاری را برای بیتالحرام میخواست. میخواست آن را محفوظ و مصون دارد تا جایگاه ثواب بردن و محلّ امن و امان مردمان شود، و نقط? گردهمائی و مرکز همایش عقید? جدید گردد. جایگاهی باشد که از آنجا این عقیده، آزاد و رها حرکت کند. در سرزمین آزاد و رهائی پدید آید و بیارامد، سرزمینی که کسی از خارج بر آن حکومت و فرمانروائی نکند، و حکومتی بر آن چیره نگردد که آن را مقهور فرمان خود سازد، و این دعوت را در پایگاه خود محاصره نماید. همچنین خدا میخواست این حادثه را درس عبرت پیدا و آشکاری برای هم? دیدگان در میان هم? نسلها گرداند. خداوند حتّی در این سوره بعد از بعثت بر قریش منّت مینهد، و این حادثه را مثالی برای رعایت و عنایت خود از مکانهای مقدّس خویش و دفاع از آنها ذکر میکند . . . از جمل? چیزهائی که با فضای هم? این شرائط و ظروف همخوانی و هماهنگی دارد، این است که این حادثه با تمام اصول و اجزاء خود به شکل خارقالعاده و ناشناخته و نامعلوم در عرف و عادت مردمان روی بدهد و به وقوم بپیوندد. دیگر انگیزهای در میان نیست که کوشش شود شکل معروف و معلوم کار در حادثهای ترجیح داده شود که خودش و شرائط و ظروف آن منحصر به فرد و نادر است . . . به ویژه معلوم و معروف در کار آبله یا حصبه با چیزی سازگار نیست که دربار? آثار این حادثه در حقّ سپاهیان و فرمانده ایشان وقوع پیدا کرده است. زیرا آبله یا حصبه جسم را تکّه تکّه و پاره پاره نمیسازد، و سینه را نمیشکافد تا دل پدیدار آید . . .
(لاهم إن العبد یمنع رحله فامنع رحالک .
لایغلبن صلیبهم ومحالهم أبدا محالک
إنکنت تارکهم وقبلتنا فأمر ما بدا لک).
«خداوندا، هر بنده ای از بار و بنه خود فاع میکند، تو نیز از بار و بنه خود دفاع بکن. خداوندا پرچم ایشان و نیروهای ایشان هرگز بر نیروهای تو پیروز و چیره نگردد. اگر تو آنان را در ویران کردن قبل? ما رها و آزاد بگذاری، این کاری است که هرگز از تو سر نزده است«. ابرهه لشکریان خود را و فیل خود را رهسپار چیزی کرد که برای آن آمده بود. فیل او از ورود به مکّه خودداری کرد. تلاش کردند فیل را وادار به مکّه کنند، امّا موفّق نشدند. این حادثه با فرمود? پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم ثابت میگردد. روز حدیبیّه وقتی که شتر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به نام قصواء خوابید و به مکّه وارد نگردید، مردم گفتند: قصواء نافرمانی میکند و از جای خود تکان نمیخورد. پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:
(ما خلأت القصواء , وما ذاک لها بخلق , ولکن حبسها حابس الفیل).[1]
«قصواء نافرمانی نکرده است و بر جای خود ماندگار نمانده است. سرکشی و برجای ماندن خلق و خوی آن نیست. ولی آن کس که فیل را نگاه داشته است و از رفتن بازداشته است قصواء را نگاه داشته است و از رفتن بازداشته است«.
در صحیح مسلم و بخاری آمده است که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم زمان فتح مکّه فرمود:
(إن الله حبس عن مکة الفیلوسلطعلیها رسوله والمؤمنین , وإنه قد عادت حرمتها الیوم کحرمتها بالأمس , ألافلیبلغالشاهد الغائب).
«خداوند فیل را از ورود به مکّه بازداشت، ولی پیغمبرش را و مؤمنان را بر مکّه مسلّط گردانید. امروز حرام بودن مکّه به مکّه بازگشته است (و جنگ و تاخت و تاز بدان قدغن و حرام گردیده است. همان گونه که دیروز حرام و قدغن بوده است. هان! باید حاضرتان آن را به غائبتان برساند».
این حادثه ثابت گردیده است، این که فیل در آن روز از ورود به مکّه بازداشته شده است . . .
سپس آنچه که خدا اراده کرده بود واقع شد و آن ارتش و فرمانده آن هلاک گردیدند. خداوند دستههائی از پرندگان را بر ایشان گماشت. پرندگان آنان را با سنگهائی از سجّیل، یعنی سنگ گل، سنگ باران کردند، و ایشان را بسان برگهای خشک و تکّه تکّ? درختان، تکّه و پاره کردند. همان گونه که قرآن مجید در بار? ایشان روایت میکند . . . جسم ابرهه به بیماری مبتلا شد. او را از میدان به در بردند. بدنش تکّه تکّه میریخت تا او را به صنعاء رسانیدند. ابرهه نمرد تا سینهاش شکافته شد و دلش پیدا گردید، همان گونه که روایتها نقل کردهاند . . .
روایتها در بار? نوع این پرندگان و شکل و حجم آنها، و حجم سنگها و نوع و چگونگی عملکرد آنها مختلف است. همچنین برخی از این روایتها میرسانند که آبله و به در همین سال در مکّه پدید آمده است.
کسانی که گرایش دارند به تنگ کردن کمربند خارقالعادهها و نادیدهها و ناشناختهها، و میل دارند قوانین جهانی مأنوس و معلوم را ببینند کار خود را میکند، این حادثه را با وقوع وبای آبله و حصبه تفسیر میکنند، و آن را نزدیکتر به عقل و بهتر میدانند. میگویند مراد از پرندگان هم چه بسا مکتبها و پشهها باشد که میکروبها را با خود بدینجا و آنجا منتقل میکنند، چه پرنده هر چیزی است که بپرد و پرواز بکند. استاد امام شیخ محمّد عبده در تفسیر این سوره در جزء عمّ فرموده است:
«در روز دوم، بیماری آبله و سنبه در میان لشکریان پخش گردید . . . عکرمه گفته است: این نخستین آبلهای است که در میان عربها دیده شده است. یعقوب پسر عتبه در بار? حادثهای که رخ داده است گفته است: نخستین به و آبلهای که در مــالک عربی دیده شده است در آن سال بوده است. و با کاری با بدنهای آنان کرد که کمتر چنین چیزی روی میدهد. گوشت بدنهایشان تکّه تکّه مـیشد و میافتاد. سپاهیان و فرمانده ایشان به هراس افتادند و پشت کردند و گریختند. آن فرد حبشی یعنی ابرهه نیز به این بیماری گرفتار آمد. مرتب گوشت بدنش قطعه قطعه و تکّه تکّه میگردید، تا بدانجا که سینهاش شکافت و در صنعاء مرد.
این چیزی است که روایتها در بار? آن اتّفاق نظر دارند، و صحیح است بدان معتقد شد. این سور? بزرگوار برای ما روشن میدارد که آن آبله یا آن حصبه از سنگ خشکی پدید آمده است که توسّط گروههای پرندگان بر سپاهیان افتاده است، از قبیل همان چیزهائی که یـزدان سبحان توسّط بادها بر سر بعضیها می آورد.
پس درست خواهد بود معتقد شوی که این پرندگان نوعی پشّه یا مگس بودهاند و میکروبهای بعضی از بیماریها را با خود منتقل نمودهاند. این سنگها هم از گل خشک آغشته به سم بودهاند که بادها آن سـگریزه ها را با خود آوردهاند. میکروبها به پاهای آن جانداران آویخته شدهاند و چسبیدهاند. وقتی که میکروبها به بدن چسبیدهاند به سوراخهای آن وارد گردیدهاند و چنین زخمهائی را به وجود آوردهاند. بدن بر اثر چنین زخمهائی تباه و متلاشی شده است و گوشت آن فرو افتاده است و تکّه و پاره گردیده است. بسیاری از این نوع6 پرندگان ضعیف و کـوچک از جمل? بزرگترین سپاهیان یزدان در هلاک گرداندن کسانی از انسانها بشمارند که خدا بخواهد ایشان را هلاک و نابود گرداند. این جاندار ضعیف و کوچک - که امروزه بدان میکروب میگویند - میتواند از جمل? همچون جاندارانی باشد. همچون جاندارانی گروهها و دستههای زیادی هستند که شمار? آنها را جز آفریدگار آنها نمیداند . . . نمایش قدرت خداوند بزرگوار در مغلوب و مقهور ساختن طاغیان و سرکشان در این نمودار نمیگردد که پرندگان به انداز? قلّههای کوهها، و نه به انداز? سیمرغ، بزرگ باشند، و نه در این نمودار میگردد که دارای رنگ و نوع ویژهای، و نه در این که انداز? مشخّصی و چگونگی ویژهای و تأثیر معیّنی داشته باشند . . . خداوند در هر چیزی ارتش و سپاهیانی دارد.
عناوین یادداشتهای وبلاگ