سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< 1 2 3 4 >

مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد که بمیرد حتی آن‏ هایی که می خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند.ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک در زندگی همه ی ماست.شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مامور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ کهنه ها را از میان بر می دارد و راه را برای تازه ها باز می کند.یادتان باشد که زمان شما محدود است،پس زمانتان را با زندگی کردن در زندگی کردن در زندگی دیگران هدر ندهید. هیچ وقت در دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوی دیگران صدای درونی شما را خاموش کند. واز همه مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی کنید...!

استیوجابز-یکی از بنیانگذاران شرکت اپل


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

نامه ی نادر ابراهیمی به همسرش

همسفر!

در این راه طولانی که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد

بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند خواهش می‌کنم!

مخواه که یکی شویم، مطلقا مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

و یک شیوه نگاه کردن را

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه ‌مان یکی و رویاهامان یکی.

هم‌سفر بودن

و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است

عزیز من!

دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی

رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله

علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.

عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .

من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو ونابود شدن یکی در دیگری.

عزیز من!

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد .

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم..

بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.

بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم

،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند.

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل .

اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .

سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است.

بیا بحث کنیم.

بیامعلوماتمان را تاخت بزنیم.

بیا کلنجار برویم .

اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.

بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا

آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و

افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.

من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و

عقاید هم را نپذیریم.

بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم

عزیز من!

بیا متفاوت باشیم

 

                                                                     نادر ابراهیمی داستان نویس معاصر

 


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

غضنفر میخواسته آتش نشان بشه توی آزمون استخدامی ازش میپرسند اگر جنگل آتش بگیره و اون اطراف آب نباشه چه کار میکنی؟ غضنفر میگه: هیچی تیمّم می کنیم…


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

سخنرانی "ونه گات" مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه MIT

 

خانمها، آقایان فارغ التحصیل ،لطفا کرم ضد آفتاب بمالید!

اگر میخواستم برای آینده ی شما فقط یک نصیحت بکنم، راه مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. خواص مفید آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم شخص بنده ندارند. اینک این نصایح را خدمتتان عرض می­کنم.

 

قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، ولی اگر هم ندانستید، مهم نیست! روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست که طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور کنید تا بیست سال دیگر، به عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می آورید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید. آن طور که تصور می کردید چاق نبودید. همه چیز در بهترین شرایطش بوده تا شما احساس خوب داشته باشید.

 

نگران آینده نباشید.اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید، فقط این را بدانید که نگرانی همان اندازه مؤثر است که جویدن آدامس بادکنکی در حل یک مساله ی جبر.

 

مشکلات اساسی زندگی شما بی تردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به مخیله ی نگرانتان هم خطور نکرده اند، از همان نوعی که یک روز سه شنبه ی عاطل و باطل ناگهان احساس بد پیدا می کنید و نسبت به همه چیز بدبین میشوید! با دل دیگران بی رحم نباشید و با کسانی که با دل شما بی رحم بوده اند، سر نکنید.

نخ دندان بکار ببرید.

عمرتان را با حسادت تلف نکنید. گاهی شما جلو هستید و گاهی عقب. مسابقه طولانی است و ، سر انجام، خودتان هستید که با خودتان مسابقه میدهید.

ناسزا ها را فراموش کنید. اگر موفق به انجام این کار شدید راهش را به من هم نشان بدهید.

نامه های عاشقانه ی قدیمی را حفظ کنید. صورت حسابهای بانکی و قبضها و ... را دور بیاندازید.

اگر نمی دانید می خواهید با زندگیتان چه بکنید، احساس گناه نکنید. جالبترین افرادی را که در زندگی ام شناخته ام در 22 سالگی نمی­دانستند می خواهند با زندگیشان چه کنند. برخی از جالبترین چهل ساله هایی هم که می شناسم هنوز نمی­دانند.

تا می­توانید کلسیم بخورید. با زانوهایتان مهربان باشید. وقتی قدرت زانوهای خود را از دست دادید کمبودشان را به شدت حس خواهید کرد.

ممکن است ازدواج کنید، ممکن است نکنید. ممکن است صاحب فرزند شوید، ممکن است نشوید. ممکن است در چهل سالگی طلاق بگیرید، احتمال هم دارد که در هشتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان رقصکی هم بکنید. هرچه می کنید، نه زیاد به خودتان بگیرید، نه زیاد خودتان را سرزنش کنید. انتخاب­های شما بر پایه ی 50 درصد بوده، همانطور که مال همه بوده..

دستورالعمل­هایی که به دستتان میرسد را تا ته بخوانید، حتی اگر از آنها پیروی نمی­کنید.

از خواندن مجلات زیبایی پرهیز کنید. تنها خاصیت آنها این است که بشما بقبولانند که زشتید .

در شناخت پدر و مادر خود بکوشید. هیچ کس نمی داند که آنان را کی برای همیشه از دست خواهید داد. با خواهران و برادران خود مهربان باشید. آنها بهترین رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوی تنها کسانی هستند که بیش از هر کس دیگر در آینده به شما خواهند رسید.

به یاد داشته باشید که دوستان می آیند و می روند، ولی آن تک و توک دوستان جان جانی که با شما می مانند را حفظ کنید. برای پل زدن میان اختلاف­های جغرافیایی و روش­های زندگی سخت بکوشید، زیرا هرچه بیشتر از عمر شما بگذرد، بیشتر پی می برید که به افرادی که در جوانی می شناختید محتاجید.

سفر کنید

برخی حقایق لاینفک را بپذیرید: قیمت­ها صعود می­کنند، سیاست­مداران کلک می­زنند، شما هم پیر می­شوید. و آن­گاه که شدید، در تخیلتان به یاد می­آورید که وقتی جوان بودید قیمت­ها مناسب بودند، سیاست­مداران شریف بودند، و بچه­ها به بزرگترهایشان احترام می­گذاشتند.

به بزرگترها احترام بگذارید.

توقع نداشته باشید که کس دیگری نان­آور شما باشد. ممکن است حساب پس­اندازی داشته باشید. شاید هم همسر متمولی نصیبتان شده باشد. ولی هیچگاه نمی توانید پیش بینی کنید که کدام خالی میشود یا بشما جاخالی می دهد.

خیلی با موهایتان ور نروید وگرنه وقتی چهل سالتان بشود، شبیه موهای هشتاد ساله ها میشود. دقت کنید که نصایح چه کسی را می پذیرید، اما با کسانی که آنها را صادر می کنند بردبار و صبور باشید. نصیحت ، گونه­ی دیگر غم غربت است. ارائه­ی آن روشی برای بازیافت گذشته از میان تل زباله ها، گردگیری آن و ماله کشیدن بر روی زشتی ها و کاستی هایشان و مصرف دوباره­ی آن به قیمتی بالاتر از آنچه ارزش دارد، است. اما اگر به این مسایل بی توجه هستید لااقل حرفم درمورد کرم ضد آفتاب بپذیرید.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

از قدیم گفته اند وقت طلاست، به عبارت دیگر          : زمان = پول        : معادله 1

همین طور گفته اند توانا بود هرکه دانا بود، یعنی       : توان = علم       : معادله 2

می دانید که:

زمان / کار = توان:                معادله 3

با جای گذاری معادله 1 و 2 در معادله سوم به این معادله می رسیم:

پول / کار = علم

که می توانیم آن را به این صورت بازنویسی کنیم:

علم/ کار = پول

بنابراین:

∞ = (پول)lim

      0 → علم

 

یعنی هرچه علم و سوادت کم تر باشد درآمدت بیشتر است، و این هیچ ربطی به مقدار کار انجام شده ندارد !

به عبارت دیگر وقتی علمت به سمت صفر میل کند، پولت به بی نهایت خواهد رسید!

 

 


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ